44/ فیک

ساخت وبلاگ

امکانات وب

اینجا آرامگاه من است.

من در میان نُت‌های زندگی،
می‌نوازم سمفونی خاطرات ماه را.

در تلاش برای "بودن" آنچه هستم
و "شدن" آنچه قادرم بشوم.

کاشکی میشد دوباره آروم و رونده و کوتاه بشم. با اصالت و با روحی عمیق.

شروع: یـک شـب 20 اسفند 94


44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 3:38

مَنگگوی عزیز،شش ماه هست که تو را می‌شناسم و هر روز می‌بینمت ولی دقت که می‌کنم می‌بینم تا حالا در این وبلاگ از تو ننوشته‌ام! چه شش ماه بیهوده‌ای.وقتی امروز تو را بین آن‌ها ندیدم قلبم شکست و هزار تکه شد و هر هزار تکه در تک تک اعضای بدنم فرو رفت و پاره پوره شدم. وقتی به این فکر کردم که چه‌قدر زحمت کشیدی ولی نمی‌توانی باشی و نتیجه‌ات را ببینی اشکم درآمد. راستش را بخواهی هر وقت گلویم درد می‌کند بیشتر ویتامین سی می‌خورم تا مریض نشوم و مجبور نشوم کارم را کنسل کنم. می‌فهمم چه حسی داری از اینکه مجبوری کارت را به خاطر کمرت کنسل کنی.مَنگگوی عزیز، کاش می‌توانستم کمرت را ببوسم تا کمتر درد بکند. کاش می‌توانستم محکم بغلت بکنم آنقدر محکم تا تمام دردهایت به جسم من نفوذ بکند. چه حسرت دردناک و شیرینی.ماه‌ها پیش وقتی از خودم پرسیدم عزیزم قلبت چه‌قدر جا دارد و چه جوری می‌توانی دو نفر را دوست بداری؟ هیچ نمی‌دانستم شبی مثل امشب وقتی به درد کشیدنت فکر می‌کنم از خودم بپرسم سرباز زمستان خر کیه؟مَنگگوی عزیز من یک شعر کامل درباره‌ات نوشتم. صد تای دیگر هم می‌نویسم. تا وقتی که خوب شوی و دوباره بخندی ولی نه برای پنهان دردت. تا وقتی کمر جفتمان خوب بشود ولی کمر تو بهتر. دوست داشتن تو شبیه احساسی است که دو سال نداشتم. همان احساسی که در پایان یک روز طاقت‌فرسا و دیوانه‌کننده خستگی را از تنت بیرون می‌کند. همان احساسی که باعث می‌شود عکست را ببینم و قربان قد بلندت بروم.فکر می‌کنم حالا پاک شده‌ام. از آن عشق و نفرت پنج و خرده‌ای ساله. و حالا فقط تویی و سگ بزرگی که Emma خواهم نامیدش. حتی اگر تو به یاد نیاوری، من به یاد خواهم آورد. با اینکه عشق همیشه آخرش معلوم هست، باز هم بازی خواهم کرد. در ۲۵ سالگی آنجا خواهم بود و 44/ فیک...ادامه مطلب
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 54 تاريخ : جمعه 12 آبان 1402 ساعت: 0:59

+ تا حالا شده از خواب بیدار بشی و ندونی چند شنبه‌اس؟

- راستش تقریبا خیلی وقت‌ها.

+ تا حالا شده از خواب بیدار بشی ولی کسی نباشه ازش بپرسی امروز چند شنبه‌اس؟

نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ساعت 9:4 به قلم میرا 

44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 13:07

راستش من مهم‌ترین تصمیمات زندگیم رو با انداختن سکه می‌گیریم. چون همیشه معلوم میشه دلم واقعا چی می‌خواد. ولی چرا حس می‌کنم این دفعه نباید هیچ کاری بکنم؟ باید فقط از دور تماشات کنم؟ جلو اومدن چی رو تغییر می‌ده؟ اگر بیام جلو و احساس ناامنی بهت دست بده چی؟ راستش غرور برام اهمیتی نداره. مغزم انقدر بهم ریخته‌اس که حتی تلاشی برای مرتب شدنش هم نمی‌کنم. نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ساعت 9:9 به قلم میرا  44/ فیک...ادامه مطلب
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 13:07

کسی که باید جرئت فالو کردنش رو به دست میاوردم رو فالو کردم، آهنگ مینگیو رو کامل کردم و تصمیم گرفتم نوازنده باشم. برام دست نمی‌زنید؟

نوشته شده در  دوشنبه یکم آبان ۱۴۰۲ساعت 14:57 به قلم میرا  | 


44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 13:07

هزار بار تو گوشم بگو

희망이 있는 곳엔 반드시 시련이 있네

هر جایی که امید باشه، مطمئنا رنج و سختی هم هست.

هزار بار بگو تا من هم بتونم کویرم رو به اقیانوس تبدیل کنم.

تا بتونم دو سال دیگه با لبخند ازت استقبال کنم.

تا بتونم ۱۲۰ روز آینده رو دووم بیارم.

نوشته شده در  سه شنبه یازدهم مهر ۱۴۰۲ساعت 22:57 به قلم میرا 

44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 16:35

با وجود اینکه کارم رو دارم، مسیرم مشخصه و دارم به سمت هدف‌هام پیش می‌رم، امسال برای اولین بار چندین بار به خودم اومدم و پرسیدم: من دارم با زندگیم چه غلطی می‌کنم؟راستش می‌ترسم. از اینکه صلاحیتم برای هدفی که دارم کافی نباشه و مجبور باشم خیلی سختی بکشم. بورسیه به تنهایی انگیزه‌مو تامین نکرده و خیلی دودلم که آیا می‌خوام نوازنده‌ی پیانو باشم یا نه. اگه تکلیفم با خودم مشخص میشد و تصمیمم رو می‌گرفتم، انگیزه‌ام هم تامین میشد چون می‌دونستم این قراره زندگیم باشم.برای موسیقی کودک، می‌دونم که تو چند سال آینده قراره ولش کنم ولی از طرفی این رو هم می‌دونم که دوست دارم تو ۳۰ سالگی استودیوی خودم رو داشته باشم و موسیقی کودک کار کنم.این روزها بیشتر آهنگ می‌نویسم. واقعا هیجان‌زده و خوشحالم می‌کنه. باید یه تنظیم‌کننده پیدا کنم باهاش ضبطشون بکنم یا خودم تنظیم‌کننده بشم. باید یه پابلیشر پیدا کنم معرفم باشه یا خودم به آرتیست‌ها پیام بدم و آهنگ‌هامو براشون بفرستم. هر اتفاقی هم که بیوفته، می‌دونم این کاریه که باید دیر یا زود انجامش بدم.درباره‌ی پیانو هیچی نمی‌دونم. کاشکی میشد ولش بکنم. کاشکی میشد تصمیمم رو بگیرم و انقدر تلاش بکنم تا اون نوازنده‌ای بشم که تو ذهنمه. کاشکی میشد مسیرم واضح‌تر بشه.۱۱۰ روز دیگه گایدلاین بورسیه‌ی امسال میاد. می‌ترسم خیلی زیاد. نوشته شده در  شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۲ساعت 8:50 به قلم میرا  44/ فیک...ادامه مطلب
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 16:35

اینجا آرامگاه من است.

من در میان نُت‌های زندگی،
می‌نوازم سمفونی خاطرات ماه را.

در تلاش برای "بودن" آنچه هستم
و "شدن" آنچه قادرم بشوم.

کاشکی میشد دوباره آروم و رونده و کوتاه بشم. با اصالت و با روحی عمیق.

شروع: یـک شـب 20 اسفند 94


44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 11:13

اینجا آرامگاه من است.

من در میان نُت‌های زندگی،
می‌نوازم سمفونی خاطرات ماه را.

در تلاش برای "بودن" آنچه هستم
و "شدن" آنچه قادرم بشوم.

کاشکی میشد دوباره آروم و رونده و کوتاه بشم. با اصالت و با روحی عمیق.

شروع: یـک شـب 20 اسفند 94


44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 11:13

اینجا آرامگاه من است.

من در میان نُت‌های زندگی،
می‌نوازم سمفونی خاطرات ماه را.

در تلاش برای "بودن" آنچه هستم
و "شدن" آنچه قادرم بشوم.

کاشکی میشد دوباره آروم و رونده و کوتاه بشم. با اصالت و با روحی عمیق.

شروع: یـک شـب 20 اسفند 94


44/ فیک...
ما را در سایت 44/ فیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmnz بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 11:13